فرهنگ و هنر

نوشته هایی از کژال خردمند «کژین»

 

بی حضور، سردم میشود !

اعداد رازآلود و شِکر ظاهراند!
اَشکال بی اِشکال و واضح اند!
لیک …
گاهی این مربع واقعی نیست !
شمایل او حضور حقیقی نداشت…
و من با همه ی امیال چروکیده ام به وی پناه بردم…
میانش تفاوت بسیار بود…
نه کِردارش آن بود که می گفت:
نە گُفتارش آن بود که می کرد !
حضورش منفعل بود!
و …
نبودش فعال !
روزی در پستویی تاریک یک آغوش نیلی کبود را برایم هدیه آورده بود.
من و نیلی هر دو بازیچه ی لوحِ خاطر او شدیم…
از بختِ بلند من رها شدم
لیک …
نیل همانجا برای همیشه جان داد !
آری …
ذهنیتِ منِ من نیز ادعا دارد !
می خواهد برتری خویش را بە اثبات برساند
و عاشقِ سمج را بکشد …
می گویند:عشاق با خودکشی به معصومیت می رسند.
انگار !
یاوە گویی در منِ بشر ادامە دارد …
زیر پوستِ این حضورِ آنی چه می گذرد؟
می خواهم !؟
شاید !
باید !
با بی قرینگی بە تعادل برسم
گاهی در جهتِ عقربە های ساعت بزیستم
و
گاهی در جهتِ غریزە …
تا بلکە در مستطیلی آرام …
هستی مطلق را بیابم و همراهِ روحِ بی کالبد نامیرا گردم.

**********

کلمات مرده در لابه لای چرک نویس های دفتر شعر بو گرفتند
این روح های سرگردان در روزهای بی تو بودن
افسرده اند
صدا صدا را می خورد
پاها را بستند
به خیال، هجوم می برند این دقیقه های دلتنگی !!!
کاش !!!
ثانیه ای تمام می شد…

*****************
با تو !!!
در تو !!!
آنچه رخ می دهد اتفاقی نیست !!!
کاش شمسی بودم
برایم شعر می خواندی
و من
یک دل سیر در بستر نگاهت گم می شدم !!!

*****************

تو !!!
چگونه اتفاق افتادی در من!!!
ندیدم مطابقت!!!
شهری هستی!؟
در میان کویری محض!!!
عطشت حباب یخی را در من چکاند…
باد‌ ملایم!!؟
در دلم نسیمی چشم آهویی را شکار کردی!!!
بمان !!!
برایت خورشیدی خواهم افروخت
پر حرارت…
شاید!!!
عشق را نه
اما!!!
همدمی برایم
این حس را دوست دارم
که
از کنارت به کنارم می آید
آری!!!
همین است نیاز آدمیزاد !!!
در جوارِ هم…

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا