*میکاییل سانیار
مدتی است برای خرید چند قرص نان باید دقایق بسیاری(گاها تا چهل دقیقه) را در صف نانوایی ایستاد. صبح امروز بیش از نیم ساعت معطل ماندم و سپس نانوایی برای میل صبحانه برای بیست دقیقه تعطیل شد. وقتی تقاضا کردم نانوا گفت که بعد از صبحانه و طبق نوبت نان تحویل خواهد شد. این نوبت و صف ها آدم را به یاد مطب پزشک می اندازد. گاها مریضی اورژانسی خارج از نوبت ویزیت می شود، و گاها مریضی آشنا!
به هرحال هر سه مورد مریض هستند!
گاهی آدم به شعور خودش می خندد که چرا باید نیم ساعت تا یک ساعت در صف خرید نان بایستد، این که صف تزریق واکسن کرونا نیست، جشن و سرور در ستاد انتخاباتی شورای شهر نیست؛ تنها خرید چند قرص نان است برای روز! و نانوایی هم جزو آن دسته از شغل ها می شود که باید از کارکنان و صاحب آن کلی خواهش و تمنا کرد. اصلا ماها عادت داریم برای گذران امور روزانه و کوچکترین خدمتی که به ما بشود خواهش و تقاضا کنیم. یک راننده تاکسی می گفت در طول روز دهها مسافر خجالت زده و شرمنده سوار می کند که مدام جملات «ببخشید، شرمنده اینجا پیاده میشم، عذر میخوام پول خرد ندارم، واقعا شرمنده همین بغلا نیگهدار و….» را تکرار می کنند. به ادارەای مراجعه می کنی و مدام خواهش می کنی که کارت انجام شود. من هم امروز جزو همین دسته آدمها بودم: «آقای نانوا ببخشید انشالله کی نوبت من میشود؟ آقای نانوا عذر میخوام ممکنه دقایقی شرّ قیافه ام را از سرتان بردارم و دقایقی بعد بازگردم تا به امید و یاری حق بتوانید چند قرص نان جهت سرو صبحانه خریداری بنمایم؟ « و اما آقای نانوا با قاطعیت و جدیت خاصی که به وزرا و رئیسان دولت و مسئولین می مانست، فرمود: « همه چی به نوبت، ما کار می کنیم، برای شما زحمت می کشیم و اما حمّال شما نیستیم. نمی توانیم نوبت کسی را به کسی دیگر بدهیم!» در این لحظه آدم یک جا خشکش می زند و دلش می خواهد درود بفرستد به این همه قاطعیت و جدیت و اخلاق مداری!! صف را ترک کرده و رفتم سوپری سرخیابان و بدون معطلی چندبسته نان گرم و تازه خریدم. گرانتر خریدم، شما بگویید در هر بسته پول دوقرص نان اضافی دادم. نان زیاد بود و معطلی نداشت. این کارِ به صرفەای بود. شادمان از اینکه اصلاً در سوپرمارکت در صف طویل نمانده و براحتی توانسته بودم هرچند نان که لازم داشتم بخرم و با لبخندی سرشار از رضایت و چشمانی باز رو به آینده از سوپری بیرون آمده و با قدم هایی مطمئن که حکایت از آیندەنگری داشت از جلوی نانوایی به آرامی گذشتم و نگاهی عاقل اندر سفیه به نانوا و افرادی که در صف ایستاده بودند انداختم. بله، بله بابد آینده نگر بود. در سوپرمارکت تنها یک بار خواهش و تمنا کردم و با چند هزار تومان اضافی توانستم چند بسته نان بخرم و لذا می توان این رفتار را فردا و روزهای آینده نیز تکرار کرد و همزمان چندین خدمت به خود و دیگران نمود. اول اینکه از هدر دادن زمان و ایستادن در صف طولانی نانوایی پرهیز کرده و اعصاب خود را آرام نگاهداشت، دوم اینکه نیاز نخواهد بود خواهش و تمنای بسیار برای نوبت دهی از سوی نانوایی داشته باشی، سوم اینکه برادر نانوا هم بهت نخواهد گفت اینجا باید جواب هر لات و معتادی را بدهی! چهارم اینکه عدەای صاحبِ شغل آرد فروشی خواهند شد، پنجم اینکه درآمد نانوایی و سوپرمارکتها هم زیاد خواهد شد، و آخر اینکه همه چی گلستان شده و مسئولین محترم نیازی به بررسی و نظارت بیشتر نخواهند داشت و بدین طریق، زمان برای انجام کارها و وظایف و مسئولیات دیگر پس انداز خواهد شد. و البته اگر احتمالا سهمیه آرد بوکان کم شده، این مسئلەای دیگر خواهد بود. آن وقت گناه را به پای تقاضا و مصرف بیشتر مردم بوکان از میانگین سرانه آرد استان و آسمانِ بی باران می توان گذاشت.