احمد غلامی
دکتری جامعه شناسی
شب پنج شنبه ۱۴ آذرماه در تالاری در شهرستان سقز، پس از آنکه شلنگ کپسول بخاری تالار آتش گرفت، هراس و ترس ناشی از انفجار کپسول های گاز(در حالیکه هیچ کپسولی منفجر نشد) موجب شد تا مردم هراسناک و وحشتزده به سوی در خروجی فرار کنند که همین خود موجب مرگ ۴ کودک، ۵ زن و ۲ مرد را به دنبال داشت. مرگی این چنین دهشتناک بیش از آنکه یک حادثه باشد، از سر ضعف ها و ناکارآمدیهایی است که در زندگی و الگوهای زیستی ما وجود دارد.
اینکه ما آموزش نیافته ایم تا بتوانیم کمتر بمیریم. یا حداقل آموزش نیافته ایم که در برابر خطراتی که شاید کمتر به مرگ منتهی می شوند، نگذاریم که بمیریم. این شکل از سوالات بطور محتمل اندکی فانتزیک و مضحک به نظر برسد. اما خط سیر داستان درست حول همین مضحک بودن می چرخد. با حضور سیستم های مدرن، دستگاه ها یا ساختارهایی که پیشتر در جامعه، ما را به زندگی و حیاتی آرام و خالی از رنج گره می زدند، جای خود را به نهادهایی دادند که رسمیت، مرجعیت و استیلای مشروع بر حوزه های تعریف شده خود را در دستور کار داشتند. نهاد آموزش مسئولیت و صدارت تولید آگاهی را بر عهده گرفت و نهاد بیمارستان، مسئولیت شناخت و به تأخیر افتادن مرگ. اما هیچ کدام از این دو نهاد، انسانی را پرورش نداده و آماده نکرده اند تا خود مرگ و یا رهایی از آن را مدیریت کند.
در آتش سوزی تالار عروس (مانگه شه و) در سقز، کسی با انفجار یا آتش سوزی جان خود را از دست نداده است. همه کشته ها و زخمی ها به خاطر عدم آگاهی از یک حادثه و در عین عدم رعایت اصول فرار، جان خود را از دست داده اند. اینکه فرار چه اصولی دارد را نه نهاد آموزش یاد داده است و نه نهاد پزشکی. ما یاد نگرفته ایم چگونه از دام مخاطرات رهایی بیابیم، بدون آنکه خود مخاطره ای برای جان دیگران باشیم.
در رویداد تالار سقز، همه ساکنان برای نجات جان خود دیگران را زیر دست و پا له کردند. همه ماشینی شدند برای مرگ عزیزان خود. نه زنان و کودکانی که زیر دست و پای فامیل له شدند، چیزی از شیوه منطقی جانِ سالم به در بردن بلد بودند و نه مردانی که آنان را له کردند. همه این مرگ و میر دلخراش نتیجه فقدان آگاهی ای است که ما را به سوی مرگ سوق می دهد. کسی که بدون درک درست از شدت حادثه با نعره و جیغ به سوی در خروجی یورش می برد، آنهم تنها برای نجات جان خودش، اصلی ترین عامل مرگ دهشتناک این تالار است.
در زمانه ای که تمام فضای اجتماعی ما سرشار از نوع دوستی و نجات ایثارگرایانه ی همنوعانمان است، تنها در این شرایط می توان پی برد که چیزی به نام نجات همنوع تنها یک ژست روشنفکری و تیپ ایدئولوژیک است. اگر تنها یک لحظه صبر می کردیم تا دیگران هم اجازه حیات داشته باشند، اکنون آنان نیز در میان مردم بودند. ما چنان برای زنده ماندن به در خروجی یورش بردیم که گویی مرگ را شکست داده ایم و چه خرسند بودیم که این مرگ یهویی را کنار گذاشتیم و جان سالم به در بردیم، اما اگر یک بار به عقب می نگریستیم می دیدیم که این مسببین مرگ یهویی خود ما بودیم. خانواده و دستگاه های آموزشی باید بیش از هر چیزی اصولی را به ما بیاموزند که اینچنین حوادثی ما را کمتر به کام مرگ ببرند و اگر کپسول گاز به مردم رحم کرده و منفجر نشده است، حداقل خودمان به همدیگر رحم کنیم و دیگران را زیر دست و پایمان له نکنیم.