* احمد غلامی
کمتر از نصف قرن است که ردپای زنان را در پست های مدیریتی و مناصب دولتی و حکومتی می توان مشاهده کرد؛ این شکل از حضور زنان در حوزه های عمومی، ریشه در تحولات سیاسی/اجتماعی ای دارد که بر اساس دیدگاه یورگن هابرماس، به بالارفتن سطح تحصیلات زنان و امکان استقلال اقتصادی و اشتغال آنان مرتبط است. این دو عنصر، به خلق «زنی نوین» دامن زده که پیشتر حتی در سطح طبقات فرادست و بورژوازی نیز مصداق آن کمتر یافت می شد. زن نوین، زنی است آگاه به نیازها و مطالبات صنفی و جنسیتی خود و در عین حال مشرف به قوانین و مجهز به تکنیک های ابراز خود. این شکل از آگاهی نوعی موضعگیری مطالبه گرایانه است که زن را به زنانگی و توانمندیهای زنانه خویش و اجحاف و ستمهای تاریخی/اجتماعی علیه خود، آگاه و توانا می سازد. زن در این تحول دیگر آن زن مطرود و مفلوکی نیست که به شکلی سلبی بازتعریف می شد. پیشتر در تعریف ساختارگرایانه از زنانگی چنین فرض می شد، که زن، یعنی موجود فاقد قضیب و مردانگی؛ در این تعریف زن، به میانجی فقدان و عدم مردانگی بازتعریف می شد. خودآگاهی نوینِ زن جدید، دیگر او را در وضعیت سلبی قرار نمی دهد یا حداقل تلاشی است در برابر چنین وضعیتی. او زن است، به همان سان که زن است و نه کمتر. زنی مجهز به زنانگی و دارای قدرت اشراف بر حیات اجتماعی و تکنیکهای ابراز خود. او بدن خود را به بهترین شکل ممکن می شناسد و آن را در جهت بازتعریف سکسوالیته و زنانگی خویش به کار می گیرد. زنی نوین، که تبعیت وی از بدن و نیازهای زنانه خویش، جایگزین مناسبی برای تحمل فشارها و هنجارهایی است که به شکلی بیرونی بر وی تحمیل شده بودند. زن نوین، فقدانها و ناکامی های خود را نه در جایگاه ثانویه و گناه آلود خود، بلکه در ساخت اجتماعی/ایدئولوژیکی تصور می کند که در طول تاریخ موجب طرد وی و «اندرونی»بودگی وی شده است. چنین طردی به شکلی مفهومی تحت عنوان اهل منزل، مال و منال، عیال و … مانع از بروز نام وی در حوزه عمومی و به زعم آن حضور دِفاکتوی وی شده است. تلاش فعالان زن برای وارد کردن نام مادر در شناسنامه، بخشی است از تلاش برای تثبیت نام زنان در حوزه عمومی. حوزه عمومی ای که در حال حاضر با سربرآوردن نام زنان در مجامع و محافلی که پیشتر در قرق مردان بود، امید بخش یک تحول اجتماعی است.
انتخابات و حضور زنان به عنوان داوطلب، فارغ از هر نوع رویکرد ارزشیابانه نسبت به ذات دموکراتیک آن، حرکتی است قابل تأمل که طی چند دهه اخیر نمونه های شاخصی از آن را می توان در سراسر جهان برشمرد. هرچند انتخابات مصداق حوزه عمومی به معنای کامل آن نیست، اما محلی است برای عرضه و ابراز خود در موقعیتی عمومی. در انتخابات شوراهای شهر و روستا در شهرستان بوکان، انتخاب سه زن به عنوان اعضای اصلی و یک زن دیگر به عنوان عضو علی البدل، ما را به قرائتی نوین از حضور زنان در عرصه عمومی فرامی خواند. ردپای زن جدید را در این حضور و انتخاب می توان ملاحظه کرد. زنی که به میانجی خود و بدن، به طرزی خالی و تهی از استطاعت ایدئولوژیکی/سیاسی وارد عرصه سیاسی شده و جهان فراروی خود را به تناظر و میانجی بدن، ژستهای فانتزیک، ساخت زیبایی شناختی مناظر و رخسار، پوشش و تن پوشهای طراحی شده، صورتها و نمایش ستاره گون چهره و … بازروایت می کند و مخاطب را نه در موقعیت رأی دهنده، بلکه به عنوان یک «پذیرنده» فرامی خواند. مخاطب در چنین وضعیتی بیش از آنکه یک رأی دهنده بازیگوش و شاید «هیز» باشد، کسی است که ورود زن جدید را به حوزه عمومی بامطالبات و نمایش بدنی اش می پذیرد، حتی اگر وی را در معنای کلمه بعنوان یک تکنوکرات یا در مقام یک تصمیم گیرنده اصلیِ شهر قبول نداشته باشد. مخاطبان مرد، درست در بزنگاه یک تنش تاریخی بر سر قبول و پذیرش زن در جایگاه «زن سنتی و اندرونی نشین، که بدن و نمایشهای بدنی وی محلی از اعراب ندارد» و یا زن در جایگاه «زن نوین و خودآفرین» قرار دارند. زن نوینی که بر خود، جایگاه و مطالبات خود و درک خود از بدن اشراف داشته و خود را نه در جایگاه اندرونی، بلکه در حوزه عمومی و جایگاه تصمیم گیری و سیاست تدبیر شهر می جوید. حضور و انتخاب زنان بوکانی به ویژه در سطح مدیریت شهر، فارغ از تمام انتقادات نسبت به فلسفه شورای شهر و دموکراسی انتخابات محور و ….، مبین پذیرش نسل نوین زنانی است که به معنای فوکوییِ آن، بر سر قدرت در حال مذاکره و مشاجره هستند. زنانی تکنوکرات، به میانجی بدنهای زنانه.