بیوگرافی و شرح حال زندگی حاج ماموستا ملّا عثمان نادری
تدوین: «گروهی از طلّاب حوزوی مساجد مهاباد»
اینجانب عثمان نادری فرزند حسن، شهرت نادری به شماره شناسنامه ۵۸۰ متولد ۱۳۲۲ روستای قمطره محال آختاچی صادره از مهاباد: بنا به تشویق و ترغیب پدر و مادرم در سن هفت سالگی به مکتب کلاس قرآن کریم رفتم و بعد از ختم قرآن شروع به خواندن لغت نامه ی احمدی و کتاب لغت نامه ی نیصابُ الصُّبیان نمودم…
بعدا در محضر ملّا عبدالرحیم قادری نوباری «مرحوم» رحمه الله که آن وقت امام جماعت و مدرس زادگاهم بود شروع به خواندن مقدمات علوم عربی «صرف و نحو» نمودم.
بعد از پایان علوم عربی به دلیل آیه ی ۱۲۲ سوره توبه که می فرمایند:
«فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»
«پس چرا از هر فرقه ای از آنان دسته ای کوچ نمی کنند و دسته ای بمانند که در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود از وقتی که آنان به سوی مردم بازگشتند بیم دهند باشد که آنان از کیفر الهی بترسند».
و از طرف دیگر به استناد به حدیث شریف رسول الله (ص) که می فرمایند: « اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ» بروند دنبال علم هر چند که در کشور دور دست چین باشد.
و از طرف دیگر تمسک به شعرت نموده ام که درباره ی علم و جهل چه شیرین گفته است:
تَعلَّم یا فتی فَاجهلُ عارٌ وَ لا یَرضی بِهِ الاّحِمارٌ
شاعر دیگری درباره ی فضیلت علم چنین گفته است:
فاشدُدَ یَدﻳکَ بِحَبلِ العِلمِ مُعتصِماً فَالعلمُ لِلمرأ مِثلُ الماءِ للسَمکِ
محکم کنید دو دسته خود به ریسمان علم چون علم و دانش برای مرد مثل آب است برای ماهی.
- شاعر دیگر چه شیرین تر گفته است:
اَلعلِمُ فی الصَّدرِ مَثلُ الشّمشِ فی الفلک
وَالعَقلُ لِلمِرأ مثل التّاج للمَلِکِ
علم در سینه ی بشر مَثل شمس است در آسمان و عقل برای مرد مثل تاج است بر سر پادشاه
- دوباره تمسّک به حدیث شریف رسول اکرم (ص) می کنم:
اُطلبوُا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلی الَلحِد:
چنین گفت پیغمبر راستگوی زگهواره تا گور دانش بجوی
و حدیثی دیگر از پیامبر (ص) درباره ی فریضه ی علم چنین فرموده:
طَلَبُ العِلمِ فریضهٌ عَلی کُل مُسلمٍ و مُسلِمهٍ:
- پس معلوم شد که علم جوهری است که به غیر از خدا مافوقی ندارد همچنانکه خداوند در قرآن مجید خود را به علم تعریف نموده می فرماید:
انّ اللهَ کانَ عَلیماً حکیماً
یعنی: در همه ی زمانها گذشته – حال – آینده خداوند دانا و حکیم است:
بنا به توجه مفاهیم و مصادیق آیات و احادیث بر خود لازم دانستم جهت فرا گرفتن علم از زادگاهم به نقاط دور دست بروم: اولین بار به محال و منطقه ی شامات حومه ی شهر میاندوآب رفتم در روستای خیرآباد در محضر مرحوم ملّاعبدالله مشغول به تحصیل شدم و از آنجا به محال شهرویران کوچ نمودم و در روستای کیک آباد در محضر مرحوم ملّا عبدالله قازانلو مدت زیادی سرگرم تحصیل گردیدم. سپس از شهرویران به محال سلدوز در شهر نقده رفتم و در انجا از خدمت مرحوم ملّا صالح امام جمعه و مدرس مسجد جامع مشغول خواندن علم کلام «عقاید اهل سنت» شدم و بعدا به محال و منطقه ی شهر اشنویه رفتم ولی در هیچ جایی جهت تحصیل مقیم نشدم و بعدا به محال تهرگهوهر و مهرگهوهر «هه رکی» کوچ کردم و در روستای چشمه سفید پایین در کوهستان دالان پر مدت زیادی مشغول به تحصیل علوم دینی شدم…
سپس به محال و منطقه لاهیجان «لاجان» کوچ نمودم و در روستای کرگول سفلی به تحصیل علوم بلاغه در محضر ملّا یوسف فتاحی شهید به تحصیل ادامه دادم و از آنجا به روستای ماسو رفتم و در محضر حاج ملّا صالح سلطانی مشغول تحصیل علوم عربی شدم و بعدا به منطقهی لاجان در «لاهیجان» برگشتم چون منطقه ای بود که پر از علما و طلبه بود و در آنجا رغبت به علم عربی زیاد بود وقتی به آن منطقه برگشتم در روستای لگبن در محضر استاد ملّااحمد عباسی مرحوم تحصیلاتم را ادامه دادم.
سپس به روستای قره خضر کوچ کردم و مدت یک سال و نیم در محضر حاج ملّا عبدالله محمودی مرحوم که یکی از نوابغ و از نخبگان علما بود به تحصیل احکام شرعی پرداختم. و از انجا به محال و منطقه ی «پیران» به روستای سوغان لو رفتم و مدت زیادی در محضر مرحوم ملّا رسول منعاوی که عالمی مشهور و باسوادی بود به تحصیل علوم عربی صرف و نحو مشغول گردیدم. خلاصه ی کلام و بالاختصار بنده ی حقیر در تمام نقاط آذربایجان غربی و کوردستان حتی بانه و مریوان و بوکان و منطقه ی رودخانه ی مجیدخان و اطراف گوگجلی و سرا و رحیم خان و سردشت نیز مدت زیادی طلبه ی علوم عربی بوده ام.
بعدش به کشور عراق کوچ کردم و در شمال کردستان عراق در روستای «سیده کان» روبروی شهر دیانی فلان منطقه ی «گه لی عه لی به گ» برابر شهر ره وان دوز در محضر مرحوم جنت مکان حاج ملّا صالح رحیمی که قدیم اهل روستای آخ تتر بوکان بوده به مدت یک سال کسب فیض علم الاصول نمودم.
بعدا به طرف شهرهای کرکوک و سلیمانیه حرکت نمودم در روستاهای آن مناطق مشغول ادامهی تحصیل رشتهی عربی گردیدم.
بعد از مدتی به شهر بغداد عراق کوچ نمودم و آنجا هم مشغول تحصیل شدم بدون اینکه خبری از پدر و مادر و خانواده ام و اقوام و وابستگانم داشته باشم. بخاطر کسب علم و معرفت غربت شدید را تحمل کردم و به فرموده ی حضرت امام شافعی (رض) سر مذهب اهل تسنن قانع شدم:
«یَحصُلُ العِلمَ بأربَعَهِ أشیاء» ۱- البکُوُر کبکُور الغُراب ۲- اَلذِلُّ کَذلِّ الحِمار ۳- اَلحرصُ کحرص الذئب ۴- اَلتمکّنُ کتمَکنِّ الهِرَّهِ: کم البته نحوه و شیوه ی طلبگی زمان گذشته به طور سنتی بود در تمام شهرها و روستاها معاش زندگی طلّاب به طور کلی از طرف مردم مناطق تامین می گردید.
در هر حجره ای دو گروه طلبه بود: گروهی به نام مُستعد و گروهی به نام سوخته. (سوخته: کلمه ی یونانی است به معنی سوخته ی راه علم و معرفت / به معنی مقدمات و ابتدای خواندن علوم عربی)
مُستعد: یعنی دارای استعداد. البته در تمام حجره هایی که طلبه در آن درس می خواندند نظامات و مقررات برقرار بود.
سوخته تا دوران مُستعد شدن در نزد مُستعد درس می خواند و مُستعد در نزد استاد و مدّرس درس می خواند.
وظایف سوخته تا دوران مُستعد شدن باید خدمت مُستعد می کرد و سه وقت یعنی صبح، ظهر و عشاء به میان مردم روستا می رفت و در دَم در هر خانه کلمه استاد : بالفظ رادبَه: رحمت خدا بر شماباد: نان و طعام و غذا را جمع آوری می کرد و به حجره ی طلاب می آورد.
ولی پوشیده نباشد طلّاب آن وقت یعنی زمان گذشته علم و معرفت را خیلی خوب می آموختند و یاد می گرفتند و درس روزانه را حفظ می کردند. اگر احیانا روزی طلبه درس را حفظ نمی کرد فردای آن روز استادش به او درس نمی گفت.
هر کتابی را که می خواندند از اول تا آخر کتاب همه را فصل به فصل جداگانه حفظ داشتند. بر عکس طلّاب امروزی با وجود این همه امکانات باز هم در راستای علم و معرفت تلاش نمی کنند و غربت را تحمل نمی نمایند. پس در واقع علم را آن طور که شایسته و بایسته است یاد نمی گیرند و به راستی جای بسی تأسف و حسرت است.
- یک مثل قدیمی است که خیلی مشهور است: ۳ نفر در راه رفتن از همه کس چابک ترند: ۱- طلبه به خاطر زود رسیدن به کلاس درس ۲- یهودی «جولهکه» از ترس ۳- سائل و گدا «سواڵکهر» به خاطر گدایی کردن و گرسنگی.
بلی به خاطر غربت شدید مجبور شدم از بغداد عراق به کشور عزیزم ایران برگردم و بازگشتم و مدتی در کنار پدر و مادر و برادرانم استراحت کردم و بعداً جهت ادامه تحصیل به روستای خانقاه شیخ برهان رفتم و در محضر مرحوم استاد شیخ محمد برهان دانشمند و نابغه ای عصر خود که یکی از فقهای عصر زمان بود مدت زیادی مشغول به کسب فیض علم و معرفت گردیدم و کتاب اصول الفقه – تفسیر قرآن کریم، علم الفرایض در خدمت ایشان خواندم.
- پس از مدتی به شهرستان مهاباد رفتم و در محضر استاد مرحوم علّامه حاج ملّاحسین مجدی در مسجد بازار که از فقهای اربعه بود رحمه الله به مدت هشت ماه فقط درسهای تحقیقی می خواندم. بعداً فارغ التحصیل شدم و علوم دینی و عربی را به پایان رساندم و استاد مرحوم مجدی جلسه ای از عُلمای اعلام و نخبگان شهر مهاباد را تشکیل داد از جمله: ملّا احمد عباسیراد، ملّا عزیز تائید، ملّاعبدالله ماورانی، ملّا محمود سالکی که در واقع به نام جلسه ی اجازه نامه و عمّامه گذاری که ضمن تهّیه لباس روحانی از قبیل عبا و قبا و عمّامه بعد از پوشیدن لباس مجوز پایان تحصیلی مُجازنامه حقیر را با دو دست شریف و مبارکش به من اعطا نمودند و دستور فرمودند که سخنرانی کنم در رابطه با تشکر از پدر و مادرم و هیئت جلسه و بنده بلند شدم و سخنرانی را آغاز نمودم و تشکر ویژه از پدر و مادر و اعضای جلسه نمودم.
بعد از اخذ اجازه نامه و بعد از پایان تحصیلاتم بنا به صلاح و مصلحت مردم محل زادگاهم روستای قمطره به عنوان امام جماعت در سال ۱۳۴۴ در روستای مذکور مقیم شدم و معلم شبانه روزی هم بودم و در سال ۱۳۴۸ متاهل شدم. با دختری به نام سارا مام عبداله سور فرزند محمدامین مشهور به مینه بگ اهل روستای کلیجه که یک خانواده ی کشاورز بودند ازدواج شرعی نمودم، که ماحصل ازدواج ما هفت فرزند بودند:
چهار پسر به نامهای علاءالدین، امیر، علی، توفیق و سه دختر به نامهای صغری، کبری، هما.
علاءالدین و صغری در دوران کودکی فوت شدند روحشان شاد و یادشان گرامی باد…
مدت ۱۲ سال تمام مشغول خدمات دینی و فرهنگی و اجتماعی شدم، مسجد روستای قمطره زادگاهم که خیلی کهنه و فرسوده شده بود با همت و خودیاری مردم بازسازی کردیم.
در سال ۱۳۵۹ خورشیدی به شهرستان مهاباد کوچ نمودم و در یکی از مساجد شهر به نام مسجد حسن زاده شماره ۱ واقع در فلکه صدا و سیما به عنوان امام جماعت و مدرس مقیم شدم. در همان سال بنا به درخواست حوزه ی مرکز بزرگ اسلامی جهت تدریس طلاب علوم دینی و عربی در مدرسه شهید شهریکندی مهاباد استخدام گردیدم و مشغول به تدریس طلاب علوم دینی و عربی اهل سنت شدم.
در سال ۱۳۶۵ در صدا و سیمای مرکز مهاباد جهت کارشناس مذهبی و سخنرانی های ماه مبارک رمضان انتخاب شدم و در دو نوبت افطار و سحری سخنرانی می کردم. در مصاحبه های امور جوانان شهرستان و پاسخگویی به سوالات شهروندان در مصاحبه ها حضور فعال و مشارکت عالی داشتم. تعداد زیادی از نوارهای مذهبی اینجانب در آرشیو صدا و سیمای مهاباد ماندگار و بایگانی شده است.
لازم به توضیح است بندهی حقیر چون عشق و علاقهی زیادی به تدریس کردن داشتم دراغلب اوقات به خاطر لطمه نزدن به طلّاب مدرسهی علوم دینی بعد از نماز مغرب و یا نماز عشاء یا ساعت ۶ صبح درس طلبههای حجره ی مسجدم را انجام می دادم و ساعت ۸ صبح حاضر در سر جلسه ی طلّاب حوزه در مدرسه ی علوم دینی می شدم و تا ساعت ۱۲ صبح فعالیت داشتم. در ضمن از باب خودخواهی و خودپسندی نباشد با وجود این همه زحمات طاقت فرسا هیچ گونه احساس خستگی و ناتوانی نمی کردم و خوشحال تر بودم اینم لطف الهی بود.
- گوشه دیگری از فعالیت های دینی و فرهنگی و اجتماعی اینجانب با کمک و خودیاری مردم خیر منطقه در سال ۱۳۷۶ خورشیدی مسجد حسن زاده شماره یک واقع در فلکه صدا و سیما که کهنه و فرسوده شده بود مرمت و بازسازی نمودیم: رسول اکرم (ص) در این زمینه فرموده اند: مَنْ بَنَى مَسْجِدًا لَوِجه الِلَّهِ بَنَى اللَّهُ لَهُ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ صَدَقَ رسولً الله (ص).
- فعالیت فرهنگی اینجانب با حکم آموزش و پرورش مهاباد در قسمت اقامه ی نماز به مدت ۱۷ سال در مدارس دولتی سه گانه شهرستان که احکام شرعی را به دانش آموزان مدارس فرهنگیان، حافظ، دبیرستان سهیلی، دبیرستان طالقانی، راهنمایی عصمت و پیش دانشگاهی فرزانگان.
- گوشهای دیگر از فعالیت های فرهنگی – ادبی اینجانب این بود که در سال ۱۳۶۵ شمسی بنده با جمعی از روحانیون شهر مهاباد در امتحانات سطح سوم حوزوی در سالن مدرسهی علوم دینی مشارکت نمودم اتفاقا خودم هم امتحان دهنده و هم ممتحن بودم از یک طرف ورقهی امتحان خودم را می نوشتم و از امتحان دهندگان هم امتحان می گرفتم با وجود این همه فشارهای خسته کننده توانستم نمرهی عالی بگیرم و کارنامه و دانشنامهی قبولی سطح سوم حوزوی را کسب نمایم که برابر با مدرک دکترای عربی می باشد.
- در سال ۱۳۶۵ شمسی از طرف حوزه ی مرکز بزرگ اسلامی استان کردستان «سنندج» تشکیل هیئت اعضای شورای روحانیت در شهرستان مهاباد به تصویب رسید. در فضای خیلی نامساعد شهر، من خودم را کاندیدا نمودم که با اکثریت آراء روحانیون شهر و روستا به عنوان عضو شورای روحانیت شهرستان مهاباد انتخاب شدم که اعضاء شورای روحانیت عبارت بودند از: ملّاخضر شریعتی، ملّا محمد خلیلی، ملّا عثمان نادری. که بعدا بنده به عنوان دبیر شورا منصوب شدم و مدت ۳ دوره در حوزهی شهرستان مهاباد عضو شورای روحانیت بودم و بدون تعارف در فاصلهی این سه دوره فعالیت های چشم گیری برای مردم و شهرستان در حوزهی فرهنگی و اجتماعی و خدمات رسانی به بی بضاعتان شهر و روستا انجام دادم که برایم لذت بخش بود. از جمله فعالیت ها و خدمات اینجانب در شورای روحانیت عبارتند از:
- معاف نمودن خانواده های بی بضاعت از پرداخت هزینه های بیمارستان در مهاباد – ارومیه.
- برطرف نمودن مشکلات جوانان سرباز در شهرهای دور دست و در داخل استان به وسیله نام و مُهر شورای روحانیت.
- حل و فصل کردن مشکلات دینی و فرایض و تقسیم سهم الارث برای وارثان و کدخدامنشی از طریق اعضای شورای روحانیت.
- برطرف نمودن مشکلات روحانیون جوان در روستاها و داخل شهرستان.
- از اهم فعالیت های علمی و فرهنگی که در دوران روحانیت چنیدن ساله ی خودم انجام داده ام تعداد زیادی از طلّاب علوم دینی و عربی در نزد من فارغ التحصیل و موفق به اخذ مُجازنامه شده اند که در اینجا تعدادی از آنان با چکیده ی مشخصات معرفی می نمایم:
- ملّا عبدالسّلام ابراهیم پور فرزند عارف شماره شناسنامه ۵۷۲ متولد سال ۱۳۵۹ اهل روستای شیروان در محال و منطقه ی شپیران مرز ایران و ترکیه.
- ملّا رشید لوری کانی سیب فرزند مولود به شماره شناسنامه ۱۱۳ متولد سال ۱۳۵۹ اهل روستای پاش برد در مسیر جاده ی مهاباد – سردشت.
- ملّا انور صالح بیطوشی فرزند عبدالرحمن شماره شناسنامه ۲۶۷۰۵ متولد سال ۱۳۴۵٫
- ملّا علی صارمی فرزند عزیز اهل شهرستان مهاباد شماره شناسنامه ۶۲۳ متولد سال ۱۳۵۶٫
- ملّا علاءالدین رزمجوی سیدانی فرزند حسن اهل روستای محمه کان در محال و منطقه ی سومای برادوست «شکاک».
- ملّا محمد نبیزاده فرزنت ملّا علاءالدین شماره شناسانامه ۴۰۹ متولد سال ۱۳۴۳٫
- ملّا احمد ویسی اهل شهرستان اشنویه
- ملّا احمد بانهای فرزند عبدالکریم شماره شناسنامه ۳۸۹ متولد سال ۱۳۳۶ تاریخ اجازهنامه ۰۷/۰۷/۱۳۶۵٫
- ملّا زاهد اطمانی فرزند جمال الدین تاریخ اجازهنامه ۲۱/۰۷/۱۳۷۹٫
- ملّا کاوه اسماعیلی فرزند یحیی شماره شناسنامه ۷۳۶ متولد سال ۱۳۶۲ اهل مهاباد تاریخ اجازهنامه ۰۱/۰۲/۱۳۸۳٫
- ملّا امیر نادری فرزند عثمان شماره شناسنامه ۱۰۶۷ متولد سال ۱۳۵۳ تاریخ اجازهنامه ۰۱/۰۷/۱۳۹۵٫
- ملّا اسماعیل فرزند ابراهیم اهل روستای قله لُر شهر نقده شماره شناسنامه ۳۸۲ متولد سال ۱۳۴۶٫
- ملّا احمد عزیزی فرزند محمد شماره شناسنامه ۴۹۹ متولد سال ۱۳۵۴ اهل منطقه ی لاجان پیرانشهر
- ملّا واحد موسی زاده فرزند محمد اهل روستای کلیجه در مهاباد متولد سال ۱۳۷۲ کدملی ۲۸۶۰۲۸۷۲۹۹٫
- ملّا قادر محمود شیرین فرزند محمد شماره سناسنامه ۶۵۰ متولد سال ۱۳۶۰ تاریخ مجازنامه ۱۲/۰۱/۱۳۸۶٫
- ملّا عبدالسلام سیدا فرزند محمدشریف اهل شهر اشنویه شماره ملی ۲۹۵۰۰۰۸۳۱۳ متولد سال ۱۳۶۸٫
- خانم حلیمه محمودی فرزند محمدرشید کدملی ۲۸۷۰۰۳۰۶۶۸ متولد سال ۱۳۵۶٫
فضایل اخلاقی حاج ماموستا ملّا عثمان نادری
از دیدگاه اطرافیان و مردم منطقهی شهر و روستا در شهرستان مهاباد به شرح ذیل ارایه می گردد:
علت نفوذ کلام حاج ماموستا نادری و خوش بینی مردم به او که علم و عملش با هم بود و هیچ وقت سلیقهای عمل نمی کرد یا نظر خودش را بر مسایل دیگران تحمیل نمی کرد بلکه همیشه مصلحت عمومی جامعه را و شرع و قانون و دین را بر همه چیز مقدم می شمرد.. حاج ماموستا در برخورد با همسایگان و مردم مناطق شهر و روستا مهربان بود و در برابر ناحق حتی مسئولین شهر از حقوق شهروندی مردم دفاع می کرد. همیشه و در هر شرایطی حاج ماموستا نادری سعی در رفع گرفتاری های مردم دانست و در جهت عمران و آبادی مساجد شهر تلاش می کرد. معصومیت و چهرهی علمی و عرفانی ایشان چنان مشهور عام و خاص شده بود که در هر محفل و مجلسی که وارد می شد با دانش بسیط و اعتقاد راسخ خود مجلس آرایی می نمود. مردم منطقه چه در مجالس ترحیم و چه در سخنرانی های صدا و سیما از سخنان حاج ماموستا نادری لذت می بردند و سخنرانی های ایشان ورد زبان خاص و عام در جامعه شده بود. این عالم بزرگوار برای تثبیت احکام اسلامی و سرافرازی دین و آیین حضرت محمد (ص) ضمن علوم فقهی و قرآنی در حجره های مسجد به روشنگری و آگاهی دادن به مردم اهمیت زیادی قایل بودند که علاوه بر پذیرش طلبهها به افراد غیر طلبه اعم از دانشجویان و معلمان و استادان دانشگاه هم آموزش می داد. چنانکه عدهی زیادی از مشتاقان علم و دانش از محضر این روحانی واراسته کسب فیض نمودند و به مدارج عالی علم نایل گشته اند. او از زمان ابتدای وارد شدن به محیط حجره و مشغول بودن در محیط دانش و علم به دور از امکانات مادی و زرق و برق های زندگی بوده و چون از اول زندگی با چنین روش ساده زندگی سازگار شده بود. دیگر حرص و طمع نمی خورد و همچنان در دوران فارغ التحصیلی هم زندگی سادهای داشته و با توکل به خدا و ابتکار و خلاقیت و تلاش و تدریس و بدون توقع به حق و حقوق مردم زندگی خود را می چرخاند مثل خورشید متکی به خود بوده و با کمال افتخار وظیفه ی روحانیت را انجام می داد.
- موضوع مهم و لازمی که در زندگی حاج ماموستا نادری پیش آمده باید ذکر و ثبت شود به شرح ذیل :
در سال ۱۳۶۹ شمسی جهت امتحان سراسری دفتری ازدواج با جمعی از روحانیون شهر مهاباد و استان به تهران رفتیم و در امتحان شرکت نمودیم و با لطف خدا و تلاش خودم نمرهی عالی را در آزمون کسب کردم یعنی از ۱۰۰ امتیاز ۹۶ و در میان روحانیون مهاباد فقط بنده و ملّا یوسف سیدی قبول شدیم و اسامی افراد قبولی به مدت ۶ ماه در تابلوی اعلانات در ادارهی ثبت و استاد کل سردفتران ایران در تهران قید و اعلام گردیده بود. متاسفانه در اثر حسادت و بخالت و گزارشات واهی دروغگو و از خدا بی خبر با اعمال نفوذ و با ارتباط افراد دستگاه امنیتی اطلاعات شهرستان مهاباد و نماینده مجلس آن زمان بنده را متهم سیاسی نمودند و مدت چهار سال شکایات و مراسلات به مقامات ذی ربط دولت در تهران داد: در نتیجه حقیر را محروم و مظلوم نمودند و دفترخانهی ازدواج را به شخص خدا بیخبر و مخبر و گزارشچی جناب ملّا علی غزّال بدون احتساب امتحان که ایشان صفر گرفته بود و از طریق نماینده وقت آقای نوربخش واگذار نمودند که ملّا علی غزال امام جماعت مسجد فرهنگیان مهاباد می باشد و مدت ۳۰سال بالاست که ایشان حق بنده را پایمال و سردفتری را غصب و مزایای آن را می خورند و در مسجد نیز به مردم امر به معروف و نهی از منکر می کنند. مضافاً مردم شهرستان مهاباد و حومه از موضوع ظلم و حق کُشی نسبت به حاج آقا نادری که در سال ۱۳۶۹ شده اطلاع و آگاهی لازم دارند.
موضوع مهم دیگر:
در سال ۱۳۷۶ با ارایه دادن مدارک لازم اعم از مدرک معادل دکترای عربی به دانشگاه آزاد اسلامی مهاباد و در آنجا به عنوان مدرس و استاد در رشته ی عربی پذیرفته شدم که متاسفانه گروه حسود و از خدا بیخبر با دسیسه کاری و توطئه بر علیه بنده نگذاشتند و مجال ندادند که در دانشگاه مشغول به تدریس و خدمات علمی و فرهنگی نمایم.
به این شعر مطلبم را تمام و خاتمه می دهم:
تا توانم نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم که کو ز خود برنج در است
پیام دلسوزانه و مهربانانه به طلّاب حوزه و مدرسه ی علوم دینی
طلّاب عزیز و ارجمند: برادران و خواهران حوزهی مدرسهی علوم دینی شهید شهریکندی مهاباد
با سلام و درخواست ترقیات و پیشرفت در ارتقاء کسب علوم معقول و منقول و ادبیات علوم عربی از پیشگاه اقدس باری خواستارم و از دور دست شریف همهی شما را تک تک میفشارم.
مقتضی است که عمر گرانمایه و پر قیمت خودتان را به عقلت و نادانی صرف بیکاری ننمایید. بلکه حتی الامکان صرف تعلیم و یادگیری علوم عربی و جمع آوری علوم معان – بیان- بدیع- فقه و اصول و تفسیر قرآن کریم نمایند تا سرانجام بتوانند معلوماتی در حد کافی به دست آورند. ان شاءالله در آیندهای نزدیک کارگزاران و راهنمایان خوب و شایستهای برای ارشاد مردم بخصوص جوانان باشید. در نتیجه مدرس خوب و لایق و برجسته جهت تعلیم طلّاب شریف و گرانقدر مدرسه باشد ان شالءالله. بدیهی است کار تعلیم و تربیت از جمله کارهای پیغمبران صلوات الله علیهم اجمعین و از باقیات الصّالحات شماها طلّاب شریف و گرانقیمت خواهد گردید. و در این راستا توسُّل می کنم به گفته ی شاعر:
غافل منشین نه وقت بازی است وقت هنر است و سرافرازی است
و از طرف دیگر درباره ی جهل و علم به شعر شاعر تکیه می کنم:
تَعلَم یافتی فَاجهل عارٌ ولا یرضی بِهِ الاّحمارٌ و حدیث شریف پیامبر (ص) که می فرمایند: «اُطلبوا العِلمَ من المَهدِالی اللَحدِ» معنی: چنین گفت پیغمبر راستگویی زگهواره تا گور دانش بجوی و در حدیث دیگری می فرمایند: اَطلبوا العلم وَلَو بالصِّین: طلب علم کن هر چند در کشور چنین باشد چون فرا گرفتن علم و دانش فریضه ایاست بر گردن مرد و زن مسلمان: به دلیل حدیث: طَلَبَ العلمُ فریضهٌ علی کُلِّ مُسلمٍ و مُسلِمهٍ.
در خاتمه: از کلیه ی طلّاب عزیز و گرامی متمنی است در هر روز ۳ آیه از قرآن مجید را حفظ نمایند و تا ملکه ی ذهنتان باشد:
همچنانکه در کتاب آداب المتعلمین: دانشمندان مجرب عرب گفته اند: الدّرسُ حرفٌ و التکرارُ الفٌ: درس یک حرف است تکرار و تمرینش هزار بار است.
پیام فوق الذکر از طرف استاد حاج ماموستا ملّا عثمان نادری خادم طلّاب و علمای دینی و مدّرس حوزهی مدرسهی علوم دینی و عربی شهید شهریکندی شهرستان مهاباد.
تألیفات و مکتوبات و آثار جناب حاج ماموستا ملّا عثمان نادری به شرح ذیل ارایه می گردد:
الف) کتاب: (چهل و هشت مجلس حاوی ۴۸ موضوع) که در سال ۱۳۹۳ شمسی در انتشارات رهرو چاپ گردیده است که دارای ۲۵۰ صفحه می باشد.
ب) کتاب: (ته ڵقین) له زمانی عه ربی به کوردی که در خرداد ماه ۱۳۹۹ در انتشارات زانکو به چاپ رسیده است.
ج) کتاب؛ (گلچین مواعظ) که متاسفانه به علت گرفتاری های خانوادگی و عدم توانایی مالی بزرگوار نتوانسته جمع آوری و چاپ نمایند، ان شاءالله در آینده چاپ و نشر می گردد.