دکتر صلاح الدین خدیو
جنگ ترکیه و پ.ک.ک، هرچه می گذرد بیشتر به نبرد فلسطینی ها و دولت اسرائیل در دهه های هفتاد و هشتاد میلادی شباهت پیدا می کند. اقدام امروز ارتش ترکیه در بمباران یک منطقه گردشگری در استان دهوک که به کشته و زخمی شدن دهها گردشگر عراقی منجر شد، یادآور عملیات های پرتلفات ارتش اسرائیل علیه جنوب لبنان در آن برهه بود.
در آن زمان، فدائیان فلسطینی وابسته به ساف – سازمان آزادیبخش فلسطین – پس از اخراج از اردن در سپتامبر ۱۹۷۰ به طور عمده در جنوب لبنان مستقر شدند.
در حالی که ستادهاو پشت جبهه سازمان های فلسطینی در جنوب لبنان قرار داشت، چریک هایشان هر از گاهی به شهرک های مرزی شمال اسرائیل حمله می بردند.
پاسخ ارتش اسرائیل به صورت بمباران گسترده پایگاه های فلسطینی و اهداف لبنانی و شبیخون های کماندویی به مقرهای رهبران فلسطینی بود.
در مقطعی اسرائیل تصمیم گرفت تا با تشکیل بریگادی از مزدوران محلی – ارتش جنوب لبنان -، عملا جنگ را لبنانی کند و با ایجاد کمربندی حائل میان فلسطینی ها و مرزهای خود، آتش جنگ را از خود دور کند.
پس از این که این اقدام هم کفاف نداد، اسرائیل در ژوئن ۱۹۸۲ از زمین و هوا و دریا به لبنان حمله و پس از تصرف بیروت، ستف را ناچار کرد، لبنان را ترک و به تونس پناه ببرد.
مشابه این تحولات در اقلیم کردستان هم اتفاق افتاده و این منطقه خودمختار عملا به میدان جنگ ترکیه و جنگجویان پ.ک.ک تبدیل شده است.
پیامدهای سیاسی مبارزه و حضور فلسطینی ها در جنوب لبنان از تبعات نظامی آن مهم تر بود و به نوعی هنوز دامن این کشور را رها نکرده است.
پس از آن که صحنه سیاسی لبنان به تمامی تحت تاثیر این رخداد قرار گرفت و احزاب و شخصیت های سیاسی به دو دسته له و علیه فلسطینیان تقسیم شدند، این تجزیه و انقسام دامن نیروهای اجتماعی و گروه های قومی و مذهبی را هم گرفت: اکثریت سنی ها و گروههای وسیعی از شیعیان هوادار فلسطینی ها شدند، در حالیکه غالب مسیحیان و اقلیتی از شیعیان موضعی مخالف گرفتند.
این دودستگی ها، نهایتا اخگر جنگ داخلی طولانی مدت اواسط دهه هفتاد را روشن کرد و زمینه را برای مداخله کشورهای همسایه و نیروهای منطقه ای فراهم نمود. جنگی که به فرسایش روند سیاسی و وفاق اجتماعی این کشور کوچک منجر شد.
از سوی دیگر اخراج فلسطینی ها، باعث آسوده خاطر شدن اسرائیل نگردید. با شعله ور شدن نخستین انتفاضه در سال ۱۹۸۷، فشار مساله فلسطین از لبنان به داخل سرزمین های اشغالی منتقل و خشونت های به مراتب بدتری از گذشته اتفاق افتاد.
از سوی دیگر سیاست مشت آهنین اسرائیل در لبنان و مداخله سلبی در روند سیاسی آن، باعث رادیکالیزه شدن فضای جنوب لبنان شد و زمینه را برای ظهور حزب الله فراهم نمود. دشمنی به مراتب سرسخت تر از فلسطینی ها و کارامد تر از آنان در ضربه زدن به اسرائیل.
دور نیست که روند تحولات در اقلیم کردستان هم از منطقی مشابه پیروی کند. در حالی که بر اساس گزارش های معتبر، روند همدلی با حزب کارگران کردستان در میان افکار عمومی کردهای عراق به دلیل ایستادگی در برابر اشغالگری ترکیه رو به افزایش است، نارضایتی از دولت اقلیم به دلیل مشکلات اقتصادی و ناکارامدی سیاسی در اوج خود قرار دارد.
تداوم این وضعیت می تواند برای حزب دمکرات کردستان که روابط نزدیکی با آنکارا دارد، چالش آفرین باشد. همانگونه که عملیات های نظامی اسرائیل در دهه هشتاد در لبنان، تضعیف و انزوای جناح های هوادار تل آویو در سیاست لبنان را در پی داشت.
صحنه سیاست عراق هم نمی تواند از بازتاب های این تحولات برکنار بماند. پس از کشتار امروز زاخو، افکار عمومی به شدت علیه ترکیه برانگیخته شده و این به زیان احزاب و جریان هایی است که در مظان نزدیکی با ترکیه قرار دارند و پروسه طاقت فرسای تشکیل دولت را با متغیرهای تازه ای روبرو نماید.
تلفات انسانی سنگین این حمله می تواند، اثر منفی قابل توجهی روی حمله احتمالی آتی آنکارا به کردهای سوری هم بگذارد و ترکیه را که به شدت در حال لابیگری و توجیه آن است، در تنگنای تازه ای قرار دهد.
به صورت کلی افزایش حضور نظامی ترکیه در اقلیم کردستان و سیاست جنگی آن، تنها به زیان پ.ک.ک نیست، بلکه به تضعیف موقعیت دولت اقلیم هم می انجامد و جرقه تحولی را می زند که خط پایان آن مشخص نیست. ممکن است دولت ترکیه در نهایت حتی موفق شود از دریای خون عبور و پ.ک.ک را از مقر کوهستانی اش در قندیل اخراج نماید، اما تضمینی وجود ندارد که تبعات و انگیخته های آن، به سود این کشور به عنوان نیرویی اشغالگر تمام شود. ممکن است مانند تجربه لبنان، نیرویی تازه نفس و سرسخت تر در اقلیم ظهور و ترکیه را وادار به عقب نشینی کند. ضمن این که مناطق کردنشین ترکیه هم منفجر و دستخوش مبارزات سیاسی گسترده و درازدامن گردد. زاخوی ۲۰۲۲ شباهت های مهمی به صبرا و شتیلای ۱۹۸۲ دارد.